*این مطلب آموزشی نیست *

یادم میاد399  روز پیش یه روز تاریک از سال این وبلاگ رو ساختم اون موقع نمی دونستم که دارم چه کاری می کنم! و فقط هدفم محبوبیت بود اون موقع چیز زیادی نمی دوستم یکم که گذشت یه روز بعد از ظهر احساس کردم که موی بدنم سیخ شده!فکر کردم برای سرمای بیش از حده ولی دیدم مثل چراغ چشمک زن موی بدنم سیخ میشه بعد سر درد گرفتم انگار یه ندایی میومد می گفت تو دیگه مال منی! بعد منو مجبور کرد که برم برنامه نویسی یاد بگیرم دیگه مثل قدیم بی اراده نبودم هر زبانی رو تا تست نکنم ول نمی کردم .

اون یک زندگی تاریک بود اگر به حرفش عمل نمی کردم کاری می کرد که از سر درد نابود بشم بعد از این کار ها(مطلب گذاشتن و.)دیدم که هیچ کس داخل سایت نمیشه و نظر نمیده کم کم داشتم دیونه می شدم که نظری از dr.cyber32 اومد اول فکر می کردم برای مسخره اومده ولی بعد فهمیدم چقدر تو کارش خوبه بعد یک خانواده پیدا کردم ارتش تاریکی!چه از اعضای کم سن و چه افراد مسن تر نسبت به بقیه بعد از مدتی جمع شدند و این حس من بلاخره یک راه شفا پیدا کرد ارتش تاریکی

و برای همین این حس کلمه تاریکی در راه است رو گفت و این شد کار من


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اموزش فارکس به سبک نوین مورتین The MFG رسانه ملودی باران مدرسه ي شاد من Shelly اخبار ترفند ها و نکات دنیای علم و فناوری اطلاعات گروه جغرافیای استان آذربایجان غربی میخواهم رها شوم